برخيز علمدار رشيد لشکر من
بنگر که با داغت چه ام بر سر من
امير سپاهم _ تويى تکيه گاهم
برادر اباالفضل
گرد غريبى بر سر و رويم نشسته
بغض گلو راه نفس بر سينه بسته
زير بغلهايم بگير پشتم شکسته
مسوزان دل من _ مشو قاتل من
برادر ابالفضل
يارى نموده گر مرا دست جدايت
مى گردم اى سقا به دنبال صدايت
چيزى نمانده زان قد و بالا برايت
ببين حال يارت _ چه سازم کنارت
برادر اباالفضل
دورى ز تو بر کودکان دارد اثرها
از بعد تو در خيمه ها باشد خبرها
بودى تو تنها حامى معجر به سرها
شده غصه اينجا_ ز معجر کشى ها
برادر اباالفضل
بشنو ز من سر بسته تو اى نور ديده
گوشم ز لشکر صحبت غارت شنيده
دشمن براى خواهرم نقشه کشيده
هوادار زينب _ تويى يار زينب
برادر اباالفضل
- یکشنبه
- 17
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:56
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه