• سه شنبه 15 آبان 03


متن شعر عاشورا امام حسین(ع) -(غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد)

647
1

غروبی لخته لخته صبح را در خود به غارت برد
چه پیش آمد که تاریکی، کواکب را اسارت برد

بگو آن نانجیب از تو مگر غیر از کرامت دید
که هم انگشت و هم انگشترت را با جسارت برد

چه رزقی زرفروش پست از بازار گرمت داشت
چقدر او گوشواره با خودش بهر تجارت برد

چه بايد گفت با طفلت اگر از سرخي ات پرسد؟
گرفت آيينه را خون يا كه رنگت را حرارت برد؟

سرت انشگشترت پیراهنت عمامه ات را آه... 
یکی با فکر گندم دیگری حرص عمارت برد...

از آن بالا که میبینی بگو طفلت کجا مانده ست
که آرام دل از زینب نگاه بی قرارت برد

به خون فریاد زد گر دین نداری باش آزاده
سپاه کوفه اما آبرو از این عبارت برد

غزل مصرع به مصرع واژه واژه قتلگاه توست
من آن هیچم، نگاهت بود، شعرم را زیارت برد

  • چهارشنبه
  • 20
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران