دلِ سوخته دل ها، بُوَد محفل زینب
همان داغ برادر، بود قاتل زینب
امان از دل زینب (2)
دو چشمش به برادر،دو دستش به سلاسل
نگاهی به حسینش، نگاهی سوی قاتل
کند گریه به زخمِ، سرش، چوبۀ محمل
که از خون جبین، سرخ شده محمل زینب
امان از دل زینب (2)
سر از سنگ شکسته، قد از غصّه خمیده
به دل داغ برادر، ز رخ رنگ پریده
شرارش به دل زار، سرشکش به دو دیده
بوَد از همه عالم، فزون مشکل زینب
امان از دل زینب (2)
فلک محو کمالش،ملک مات جمالش
شکسته کمر کوه، ز اندوه و ملالش
کند تا به سر نی، تماشای هلالش
چرا اشک دو دیده، شده حایل زینب
امان از دل زینب (2)
همه زندگیش بود، غم و رنج و مصیبت
شده ظلم و ستم ها، به او جای مودّت
گمانم که ز آغاز، در این عالم خلقت
به خون دل زهرا، سرشته گِل زینب
امان از دل زینب (2)
- پنج شنبه
- 21
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 11:1
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه