هلال من برام از رو نيزه قران بخون
هلال من کنار محملم همين جا بمون
هلال من ببين داره از لبهات ميريزه خون
ميکنى بازى با دل زينب
سايه بنداز رو محمل زينب محمل زينب
وا بود اگر عزيز من دو دستم حسين من
با معجرم پيشونيت و ميبوسم حسين من
تا که يکم قرار بگيره دلم حسين من
با سر زدم به چوبه محملم حسين من
ببين داداش چه سرگردونم
ببين داداش کجا مهمونم
ببين داداش زغم گريونم
واى حسين عزيز زهرا
داداش حسين شکسته شد غرور من دم به دم
داداش حسين دارم گريه ميکنم برا خودم
داداش حسين به چشم اين مردم خارجى شدم
گريه در بين ديگران سخته
همسفر بودن با سنان سخته با سنان سخته
مردمى که نون بابم و خوردن داداش حسين
براى زينب صدقه اوردن داداش حسين
سنگ به دستا همگى امدن داداش حسين
به خواهر وتو حرفاى بد زدن داداش حسين
داداش حسين اسيرى سخته
تو کوچه ها نميرى سخته
معجر تو بگيرى سخته
واى حسين عزيز زهرا
- پنج شنبه
- 21
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 12:40
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه