ای معجز عیسی نهان در تربت تو
ای اشگ چشم ما نثار غربت تو
چون سوز عشقت سوزی نباشد
هرگز چو روزت روزی نباشد
جانم حسین جان
جانم حسین جان
ای پر گرفته فطرس از قنداقۀ تو
ای اشگ زهرا آب و برگ و ساقۀ تو
ای گوشوار عرش الهی
دل عاشق توست خواهی نخواهی
جانم حسین جان
جانم حسین جان
فرموده پیغمبر تو هستی نور عینم
یعنی حسین از من بود من از حسینم
ای آنکه خونت احیای دین کرد
اهل وفا را عشق آفرین کرد
جانم حسین جان
جانم حسین جان
شب های عمرت خلوت راز آفریدند
هر لحظه با نام تو اعجاز آفریدند
هر شب به نوعی کردی تجلی
شاید بگیرد دل ها تسلی
جانم حسین جان
جانم حسین جان
یک شب زهجران برادر گریه کردی
یک شب به د اغ مرگ مادر گریه کردی
دریا به حیرت از جزر و مدت
یک شب نشستی در سوگ جدت
جانم حسین جان
جانم حسین جان
ای پرتو حسن تو مهر عالم آرا
یک شب شدی روشنگر دیر نصارا
کردی تکلم با آن فصیحی
تا شد مسلمان مرد مسیحی
جانم حسین جان
جانم حسین جان
- شنبه
- 23
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:7
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
استاد محمد جواد غفورزاده
ارسال دیدگاه