• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

شعر شب هفتم محرم حضرت علی اصغر(ع) -(بر درِ خیمه نشسته است و خبر می‌گیرد)

860

بر درِ خیمه نشسته است و خبر می‌گیرد
خبرت را زِ منِ  سوخته پَر می‌گیرد

چه کنم خیمه روم یا نروم آه ، رباب
بیشتر صبر کُنَد درد کمر می‌گیرد

دستِ من نیست اگر دست به پهلو دارم
دستِ او نیست اگر دست به سر می‌گیرد

کاش میشد نَفَسی... یا که تکانی بخوری
دارد از شرمِ حرم قلبِ پدر می‌گیرد

چار پایان همه خوردند بجایِ تو از آب
چقدر آب لبِ طفل مگر می‌گیرد؟

مادرت گفت برو لیک بپوشان او را
این سفیدیِ گلو زود نظر می‌گیرد

مادرت گفت برو رو مزن اما آقا...
تو اگر رو بزنی هلهله سر می‌گیرد

هرطرف می‌نگرم تیرِ سه‌شعبه آنجاست
آه این تیر مگر جا چقدر می‌گیرد

تیرش آنقدر مهیب است به هرکس بخورد
می‌شود رد زِ گلو و به جگر می‌گیرد

بعدِ پیراهن من نوبتِ قنداقه‌ی توست
حرمله دارد از آن دور خبر می‌گیرد

 سرِ قبرِ تو زِ من پیرزنی می‌پرسد
سرِ نوزاد به سرنیزه مگر می‌گیرد؟

(حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۵)

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 10:35
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران