• یکشنبه 4 آذر 03

 حسن لطفی

شعر شب نهم محرم حضرت ابالفضل العباس(ع) -(آب آور را زدند ناله‌ای پیچید در خیمه که لشکر را زدند)

765

آب آور را زدند   ناله‌ای پیچید در خیمه که لشکر را زدند

در میانِ نخل‌ها   دستها تا شد قَلَم گفتند حیدر را زدند

بازهم از پشتِ نخل   حرمله یک چشم ، خولی چشمِ دیگر را زدند

خورد تا رویِ زمین   دید بر دیوارِ کوچه رویِ مادر را زدند

تاکه کوتاهش کنند   تیغ‌ها از سمتِ پا بدجور پیکر را زدند

یک نفر مو را گرفت   یک تبر محکم به پایین آمد و سَر را زدند

آستین شد مویِ سر   دزدهای قافله این‌بار معجر را زدند 

رویِ تیغِ نیزه‌ها   ابتدا عباس را و بعد اصغر را زدند 

چند باری او فِتاد   باز محکمتر به رویِ نیزه حنجر را زدند 

بارِ دیگر سر نماند    وای از پهلو نوکِ نیزه برادر را زدند

خواهرش با پارچه   بست سر را تا نیاُفتد حیف خواهر را زدند
 
(حسن لطفی)

  • یکشنبه
  • 24
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 11:1
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران