زمین میلرزد از سنگینی باری که من دارم
شبیه شانهی از داغ، سرشاری که من دارم
خسوفِ صورتت خورشید را خاموش خواهد کرد
بتاب ای ماهِ زخمی در شبِ تاری که من دارم
به گوشِ شیرخوارم گفتم: «آری زنده میمانی»
فقط با آب، میآید؛ علمداری که من دارم
بیا برگرد، جان خواهرم؛ برگرد، جان من !
ببین ناموسِ خود را پشتِ اصراری که من دارم
نترس از آبروی آب، پیش دختران من
بترس از دشمنانِ دخترآزاری که من دارم
طلب دارند، جانم را؛ ولی بعدش چه ؟ میدانی ؟!
به «جان» راضی نخواهد شد طلبکاری که من دارم
بیا تا از کنیزی دور، باشد طفل معصومم
بمان؛ ثابت بکن کذب است، اخباری که من دارم
- سه شنبه
- 26
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 12:46
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه