چهل سال ای پدر .گرفتار توام
به گریه روز و شب.عذاردار توام
تنی بی سر شده
به چشمم دیده ام
میان بوریا
تنت را چیده ام
پدر جانم حسین
چهل منزل شدم
به دنبالت پدر
کنار عمه ام
اسیر و دربدر
تمام روضه ام
شده در یک کلام
امان از بی کسی
امان از شهر شام
پدر جانم حسین
محسان های من.شده یکجا سپید
خودت دیدی چه شد.در آن بزم یزید
غرور ما شکست
به پیش این وآن
دهانت بسته شد
به چوب خیزران
پدر جانم حسین
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 9:54
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه