برو میدان ولی.کمی آهسته تر
نما رحمی علی.توبر حال ِپدر
محاسن روی دست
شدم شیدای تو
تماشا میکنم
قدوبالای تو
علی اکبر علی
برای بوسه بر
لبانت رو زدم
کنار پیکرت
ببین زانو زدم
زمین خوردم همه
جلوتر آمدند
جواب ناله ام
سپاهی کف زدند
علی اکبر علی
عصای پیری ام
زپا افتاده ام
گمان کرد عمه ات
که من جان داده ام
ز جا برخیز علی
که چشمانم تر است
چه سازم ای پسر
که حرف معجراست
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:3
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه