اي يار اي يار اي يار
آمد وقت ديدار آمد وقت ديدار
آغوشتو واكن حسين
كه غرق در تب باجون برلب رسيده زينب
واي واي
برگشته زينب از سفر
نفس بريده
بلا كشيده قامت خميده
واي واي
اومدم پس از اين جدايي تا باز تورو ببينم
باورم نميشد يه روز بالا قبر تو بشينم
اومدم تاكه سفرهء دل و واكنم كنارت
اومدم تا كه سايبون بشم بر سر مزارت
بي تو از جان سيرم
بي تو من ميميرم
دنبال زلفت روي ني
شدم گرفتار باچشم خونبار دويدم اي يار
واي واي
پاشو سرت رو از سفر برات آوردم
كاشكي مي مردم جون مي سپردم
واي واي
كوچه كوچه صحرا به صحرا بر روي نيزه بودي
شد نثار تو شد نثار من سنگاي يهودي
باورت ميشد همسفر بشم با يه مشت حرامي
باورت ميشد گير كنم توي خنده هاي شامي
دارم صدها ناله
مويم شد پر لاله
سقاي دشت كربلا پاشو برادر
رسيده خواهر با داغ معجر
واي واي
اي تشنه لب پاشو ببين آب شده آزاد
اي داد بيداد صد آه و فرياد
واي واي
بي تو بين طوفان غم من از زندگي شدم سير
آشنا با دستاي زينبت شد طناب و زنجير
تا تو بودي چشم كسي نيفتاد به قد و بالام
تا تو رفتي بازار برده ها و خرابه شد جام
سقا برخيز از جا
بنگر حال ما را
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 10:38
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه