• سه شنبه 15 آبان 03


دیر آمدم دیر آمدم رأست جدا شد، غزل زبانحال حضرت زینب با برادر

1029

دیر آمدم دیر آمدم، رأست جدا شد

تیره زمین شد ناگهان، تیره هوا شد


من خواستم کاری کنم اما نشد حیف

شمر آمد و در قتلگاه تو بلا شد


می آید از گودال آوای ضعیفت

نای گلویت زیر نیزه بی صدا شد


زیر سم اسبان تنت صدپاره گردید

اصلاً مزار تو تمام کربلا شد


باید بمانم پیش تو ، اما چگونه

هیزم به دستان آمدند، آتش به پا شد


پاشو ببین معجر کشیدند از سر من

پاشو ببین بعد از تو در حقم جفا شد


ای پیکر مجروح پاشو مادر آمد

یک بار دیگر قتلگاهت با صفا شد


مادر رسید و ناله می زند {یا بنی

دیر آمدم دیر آمدم، رأست جدا شد}

  • شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 18:26
  • نوشته شده توسط
  • وحید ولوی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران