چه غم ز قافله گر مانده ام کنار الهی
تویی امید دل هر امیدوار الهی
.
من آن گلم که ز گلشن فتاده ام به کویری
ولی خلیده به پایم هزار خار الهی
.
من آن گلم که که چنان دیده ام جفای خزان را
دگر امید ندارم کنم بهار الهی
.
من آن گلم که به دست هزار خار اسیرم
چو تندباد برندم به هر دیار الهی
.
من آن گلم که ز گلچینم آن چنان دلم آزرد
شدم به سایۀ خاری امیدوار الهی
.
من آن گلم که ندانم ز دست بخت بنالم
و یا ز گردش این چرخ کجمدار الهی
.
من آن گلم که به پایم خلیده خار یتیمی
ز دیده خون دلم گشته جویبار الهی
.
من آن گلم که ندادند آب تشنگیم کُشت
رهین منّتم از چشم اشکبار الهی
.
من آن گلم که نیابم چو باغبان خودم را
کشم به حشر کشد گرچه انتظار الهی
.
من آن گلم که دلم را چو خیمه بسته به تاری
علی اکبرم از زلف تابدار الهی
.
من آن گلم چو ببینم سری که سرور ما بود
نهم به دیدۀ دل پای نیزه دار الهی
.
من آن گلم که به ویرانه پای اگر بگذارم
دگر به عمر مرا نیست اعتبار الهی
.
من آن گلم که به یادم همیشه دیدۀ #خوندل
چو ابر گوید و اشکی کند نثار الهی
- یکشنبه
- 31
- شهریور
- 1398
- ساعت
- 13:57
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مرحوم حاج حیدر شبگرد
ارسال دیدگاه