قرار دل ببین که بیقرارم
چگونه سر به نعش تو گذارم
مرو که بی تو در این سیل غمها
شوم خانه نشین ای خانه دارم
ببین که شد اشکم جاری
ندارم جز تو غمخواری
امان از درد بی یاری
خدارحمی کند بر این دل زارم
بدون تو در این دنیا گرفتارم
فاطمه 3 جان
.....
دو دستم را سپردی دست غمها
به زانویم رساندی دست من را
غمت پشت مرا طوری زمین زد
که شاید برنخیزم دیگر از جا
من آن خیبر گیرم امّا
که چشمانم گشته دریا
که افتادم حالا از پا
زد از ریشه فراق تو توانم را
بمان جان علی با من مرو زهرا
فاطمه 3 جان
.....
زخم واکن دوباره پلک دیده
ببین حیران شدم رنگم پریده
الهی بشکند دست سیاهی
که اینگونه زده بر تو کشیده
امان از داغ پنهانت
غم و درد بی پایانت
شده خون مرده چشمانت
همان روزی که افتادی منم مردم
خدا داند که من هم بر زمین خوردم
......
بستر:
الا ای بستری بیمار حیدر
در این بی یاوری غمخوار حیدر
قیام تو به پیشم با تن زخم
شده یا فاطمه آزار حیدر
الا ای یار بیمارم
توهستی تنها دلدارم
من از رویت خجلت دارم
الهی که شفایت را بگیری تو
الهی که بمیرم من نمیری تو
....
زبستر خیز و و از دل رفع غم کن
تنور خانه را خیز و علم کن
برای دلخوشی کن خانه داری
کمی از زحمت این خسته کم کن
دلم خواهد خیزی از جا
به کوری چشم اعدا
کمک حالم باشی زهرا
از این پهلو به آن پهلو مشو زهرا
دعا کن تا جدا گردی از این غمها
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1398
- ساعت
- 19:18
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
مجتبی صمدی شهاب
ارسال دیدگاه