• دوشنبه 3 دی 03

 وحید قاسمی

شعر امام علی(ع) -(شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی)

572

پلکهای نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود
 
چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش

زخم فرقش،ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود
 
آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر،به یاد میخ در افتاده است
 
در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرلنساست
 
زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند
 
معنی فـُـزتُ وَ رَبِّ الکـَعبه ی او روشنست
حیدر مظلوم سی سال ست،فکر رفتنست
 
کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش  شده
ماجرای کوچه سی سالست، کابوسش شده
 
اضطراب زینب او را بُرده در هُول  و ولا
زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا
 
گریه های مرتضی دنیای رمزوراز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود
 
دانه های اشک او می گفت باصد شوروشین
کربلا عباسِ من!جانِ تو و جانِ حسین 

  • شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 19:57
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران