#نذر_غربت_حضرت_رقیه_س
شنیدم که رقیه بی پدر شد
شنیدم در خرابه در به در شد
شنیدم عصرِ عاشورای خونین
ز آتش دامنِ او شعله ور شد
شنیدم زیرِ دست و پای دشمن
یتیمی نازدانه محتضر شد
شنیدم کربلا تا کوفه و شام
که با راسِ بریده همسفر شد
شنیدم او لگد خورده ز دشمن
چه زخمی بر رقیه کارگر شد
تصوّر کردنش هم سخت باشد
که بینی جوجه ای بی بال و پر شد
چها بگذشته بر گل مثلِ مادر
دچارِ درد پهلو و کمر شد
ببینی ظالمی با چکمه هایش
در آنجا کودکی را حمله ور شد
ببینی غربتِ کنجِ خرابه
که ایامِ گلی اینگونه سر شد
ببینی در طبق راسِ بریده
به پیش دیده ی او جلوه گر شد
خرابه، کجِ ویران، راسِ بابا
بیا عمه شبِ تارم سحر شد!
#هستی_محرابی
@Asharemehrabi
- دوشنبه
- 8
- مهر
- 1398
- ساعت
- 18:51
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه