ای شيعه بر تو باد درود و سلام من
وقت است بشنويد فرازی کلام من
عمرم نه صرف شد به سيه چالها عبث
کز بهر شيعه بود همه اهتمام من
در انزوا نبود همه عمر من که بود
در سجده گاه گوشهء زندان قيام من
روزی که غصه خلق شد از حکمت خدا
بگزيد غصه را دل والا مقام من
چون جام عشق فال به نام حسين زد
از غبطه رفت در طلب درد جام من
من آن امام مفترض الاطاعه ام که شد
از اقتدار کنج سيه چال دام من
تنها نی ام (نيستم)، غريب نی ام، بی نوا نی ام
زهراست آنکه بود انيس مدام من
بی جرم و بی گناه به زندان گذشت عمر
نه بلکه بود نسل علی اتهام من
زندان مرا به خويش چه خوش داد عادتم
ديگر نداشت فاصله ای صبح و شام من
همچون درخت ريشه دواندم به قعر خاک
خلصنی ياربم شده بود التيام من
از بس که مانده ظاهری از استخوان و پوست
ديگر نبود طاقتی از استلام من
بغض يهود قدرت سيلی فزون کند
زهراست باخبر ز رخ نيل فام من
هر ناسزا و فحش نثارم حلال بود
هرگونه لطف و جود و نوازش حرام من
هارون بدست ظلم نگهبان کافرش
می خواست بشکند حرم احترام من
با کام روزه زير شکنجه لبان خشک
افطار زهر بود بهشتی طعام من
امضای نيلی غل و زنجير بر تنم
تاکيد ديگری است به حسن ختام من
با کام تشنه بر همهء شيعيان خود
همراهی حسين يگانه پيام من
مهدی کجاست تا که بگيرد ز دشمنان
با ضرب ذوالفقار علی انتقام من
- یکشنبه
- 9
- مهر
- 1391
- ساعت
- 7:51
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه