به سر هوای نجف سینه ام خراسانی
شبیه شوق همان پیر مرد سلمانی
بیا بکن دل من را از این پریشانی
رواست کوچه ی دل را کنم چراغانی
تمام درد و دلم را خودت که میدانی
مدینه مکه نجف کربلای ما مشهد
دمشق و کوفه و هم سامرای ما مشهد
حرم نه غار حرا شد برای ما مشهد
گرفته جور دگر روضه های ما مشهد
حرم کنار ضریح و دو چشم بارانی
کنار پنجره فولاد و گریه و عتبات
رسیده از تو به ما خیر بخشش و برکات
نیامدم حرم اما تو دادیم سوغات
ز زعفران و زرشک و ز عطر قند و نبات
به برکت تو گرفتست کار ایرانی
فقیر امده بودم امیر برگشتم
اسیر امده بودم اسیر برگشتم
صغیر امده بودم کبیر برگشتم
چه دیر امده بودم چه دیر برگشتم
حرم دوباره شلوغ و چه راه بندانی
فتاده فرش دلم زیر پای زائرها
و من نفس بکشم در هوای زائرها
غذای حضریتش شد غذای زائرها
ببین حرم شده دارالشفای زائرها
گدا گر امده باشی گدا نمیمانی
همیشه عاشق گنبد طلا شدن خوب است
و از دو دست تو حاجت روا شدن خوب است
میان صحن تو از خود رها شدن خوب است
فقط به محضر سلطان گدا شدن خوب است
به گوشه گوشه ی این مرز بوم سلطانی
- سه شنبه
- 9
- مهر
- 1398
- ساعت
- 19:52
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
امیر علوی
ارسال دیدگاه