• شنبه 29 اردیبهشت 03

 اصغر چرمی

زمزمه بسیار جانسوز شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها -(بسکه دلم گرفته بود گفتم یه شب به عمه جون)

2367
8

زمزمه حضرت رقيه (س)

بسكه دلم گرفته بود
گفتم يه شب به عمه جون
با اين كه خيلي خسته اى
يه كم برام روضه بخون

براى من روضه بخون
مى خوام يه كم آروم بشم
بدون گريه نمياد 
هيچ شبى خواب توى چشم

كى مى گه روضه ى بابام
باعث دلمردگيه
اسم بابام معجزه ى
ادامه ى زندگيه

بين شما چيا گذشت
توى وداع آخرش
كه بين قتلگاه اومد
پهلو شكسته مادرش

شبيه زخما كه دهن
وا كردن از روى تنش
روضه مى خونى كه چجور
با لب تشنه كشتنش ؟

يادته اسبا اومدن
رد شدن از رو بدنش
يادته پيرمردا رو
كه با عصا مى زدنش

يادته تو گودال خون
به دور از چش عمو
جلو چشاى مادرش
تن بابام شد زير و رو

قبول دارى خوب شد نبود
تا كه ببينه غارت و
بى حرمتى شاميا
و قصه ى اسارت و

خوب شد نبود تا ببينه
به زخم ما نمك زدن
هر جايى ما خورديم زمين
عمه مون و كتك زدن

خوب شد نبود تا ببينه
بردن ما رو بزم حرام
كتك زدن عمه مون و 
تو مسير كوفه و شام

يادت باشه رقيه جون 
اگر كه باباتو ديدى
نگى چه حرفاى بدى
از زجر ملعون شنيدى

بسه ديگه گريه نكن
دختر مهربون من
تو رو خدا آتيش نزن
با ناله هات بجون من

ببند چشاى خسته ات و
به ياد بابايى بخواب
يادت باشه بالا سرت
من مى ذارم يه كاسه آب


  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:43
  • نوشته شده توسط
  • شاهد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران