• جمعه 2 آذر 03


مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س) -(دختری در آرزوی دیدن روی پدر )

559

دختری در آرزوی دیدن روی پدر 
یک شبی در گوشه‌ی ویرانه‌ای خوابیده بود 
ناگهان از خواب جَست و انقلابی شد پدید 
گوییا در خواب، آن دختر، پدر را دیده بود 
کرد با آه و فغان از عمّه بابا را طلب 
کی کسی مانند زینب در جهان، غم‌دیده بود؟ 
ناله‌ها می‌کرد دختر از غم روی پدر 
بلبلی از دوری گل کی چنین نالیده بود؟ 
گشت وارد در خرابه رأس پُرخون حسین 
لیک خاکستر، رخ آن ماه را پوشیده بود 
تا که سرپوش طبق را یک طرف زد ناگهان 
دید رأسی را که خون حق بر آن پاشیده بود 
با نگاهی آن سه ساله خوب بابا را شناخت 
گر چه مدّت‏ها همی روی پدر نادیده بود 
دست برد و آن سر خونین به دامانش نهاد 
بوسه‌ها زد آن لبی را کز عطش خشکیده بود 
گفت: بابا! من به قربانت! سرت را که برید؟ 
کاش! آن دستی که ببرید، از ازل ببریده بود 
کی روا باشد جبینت را شکسته بنگرم؟ 
بارها جبریل پر بر این جبین ساییده بود 
آتش افکندی به دل‌ها «محرم»! از این ماجرا 
ماجرای این‌ چنین سوزنده کس نشنیده بود 

  • چهارشنبه
  • 10
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:56
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران