زنده جان میکنم ای جان جهان از بویَت 
پای واپَس نکشم یک سَر مو از کویَت 
. 
با که گویم که ز بیدادِ دَد و دیو ِدغل 
کرده جا گَرد اَلَم گِرد رُخ نیکویت 
. 
تو چو گنجی که به ویرانه نهانی ای جان 
جستجویت نکند جز خَلَف حق جویت 
. 
رفتی از پیش من و نیک ندانم که کجا 
دیده روشن کنم از پرتو مِهرِ رویت 
. 
یا که چون سایه ز دنبال تو رو پس نکشم 
کَهربایی تو و من کاه که آیم سویت 
. 
حاش لله مگر از غیر کنم آب طلب 
بهتر آنست که سیراب شوم از جویت 
. 
تو پدر منبع فیضی و فلاحی و وداد 
در من البته شد اِلحاق سراسر خویت 
. 
دامن از من مکش و هیچ مکن روی تُرُش 
حیف «رونق» متمتّع نشود از رویت 
. 
                    
                    
                
                - چهارشنبه
- 10
- مهر
- 1398
- ساعت
- 13:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
- 
                            حاج محمد رونقی مازندرانی

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه