میخوانمت ای آشنا مثل همیشه
در لحظه ی سبز دعا مثل همیشه
وقتی قدم در جمکرانت میگذارم
دل میشود از غم رها مثل همیشه
گلدسته های مسجدت دست دعا را
برداشته سمت خدا مثل همیشه
عطر نفسهای مسیحا پرور تو
پیچیده در باد صبا مثل همیشه
با اینکه از دیدار رویت بی نصیبم
حس میکنم آقا ترا مثل همیشه
با هر بهانه دستگیری کن دلم را
ای دست تو مشکل گشا مثل همیشه
هرجا شود بر پا عزای آل حیدر
بی شک تویی صاحب عزا مثل
همیشه
تو روضه خوان غربت شیب الخضیبی
ای وارث خون خدا مثل همیشه
غربت گرفته روزگارت را سراسر
مثل مزار مجتبی ، مثل همیشه
محتاج یک جرعه نگاهت هستم آقا
تا حاجتم گردد روا مثل همیشه
ایکاش در روز قیامت هم بگیری
دست مرا ، دست مرا مثل همیشه
تو منتهای آرزوهایِ جــهانی
پنهانی از چشمم چرا مثل همیشه
- پنج شنبه
- 11
- مهر
- 1398
- ساعت
- 10:14
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
اسماعیل پور جهانی
ارسال دیدگاه