• دوشنبه 3 دی 03


السلام علیک یا بنت الحسین یا رقیه -(عمه بیا خرابه حال دلم خرابه)

608
1

عمه بیا خرابه
حال دلم خرابه
هنوز رقیه ،تشنه
واسه یه جرعه...آبه

نایی برام نمونده
بس که دویدم عمه
بیشتر راهو با زجر 
پامو کشیدَم عمه

یه دشتِ لاله یِ سرخ
رو...کویرِ لبامـه
یه چشمه...خونِ جاری
تویِ دلِ چشامه

از زجرِ طعنه هاشون
یه ریز دارم می سوزم
نمیره از خاطرم
رنج سفر هنوزم

زخمام... شده بی عدد
تاول زده دست و پام
سنگینه بس که دستاش
درد می کنه...گونه هام

راهِ صدامو بسته
بغضِ گلوم و هِق هق
شک ندارم که امشب
از غصّه می کنم دق

از دست زجرِ نامرد
یه دنیا زجر کشیدم
 یه ذره انصاف حتی
تو وجودش ندیدم

یه جوری ضربه هاشو 
می زد به قصدِ جونم
که از نهایتِ ترس  
هِی می گرفت زبونم

لکنت زبون گرفته
شیرین زبونت... عمه
دَندونَمو شِکَستَن...
بدم نشونت عمه؟

هر که می رسه از راه
بهم زده یه سیلی
لگد زدن به پهلوم
بدونِ هیچ دلیلی

به بچّه رحم ندارن
اینا چه جور مردی اَن؟
گوشوارَمو کشیدن...
النگو هامو بردن

مویِ سرَم سفید شد
تویِ همین چن روزه
وقتی که اشک می ریزم
 روگونه هام  می سوزه

عمه ،برس به دادم
خیلی می ترسم ..اینجا
یکم منو بغل کن
تو رو به جونِ زهرا 

کـی دیده  یه سه ساله
مویِ سرش سفید شه
از رو لبش خنده هاش
یه دفعه ناپدید شه؟!
 
یه باره بی نشون شه
یتیم و بی اَمون شه
یه باره مثلِ زهرا
نحیف و قد کمون شه

دس به کمر شدم باز 
از درد سختِ پهلوم
عمه شکسته با سنگ
گوشه یِ هر دو ابروم

درد می کنه سرم...بس
گزاشتَمِش رو سنگا
کِی میشه باز بزارم
سرم رو پایِ بابا

عمه... کجایی... عمه؟
ببین... کـی اومد اینجا
روشن شد از حضورش
کنج خرابه...حالا

چه خوب، که شد خرابه 
با اشکام آب و جارو
از گل روی بابام
شده خرابه خوشبو  

تو دستای کوچیکم
خورشیدِ آسمونه
یه عالمه ستاره 
با ماه... کنارمونه

سرم رو دامنِ یه
مادرِ قد کمونه
عمه بیا تـماشا
که خوش به حالِمونه

حالم خوبِ خوب شده
تو بغلِ فاطــمه
حالا دیگه ندارم 
ازکسی من ...واهمه

آخر...تو این خرابه 
به آرزوم رسـیدم
پر کشیدم تو عرش و 
بابام حسیـن و دیدم

  • پنج شنبه
  • 11
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران