الا نسیم سحر می وزی اگر ز بقیع
بیار با خودت از آن دیار بوی حسن
طراوتی بده بر بزم ما که با شعرم
نشسته ام لحظاتی به گفتگوی حسن
نصیب ما که نشد در جوار او باشیم
گذشت عمر جوانی در آرزوی حسن
ببین که چنگ توسل زدم به دامن او
گره بزن دل تنگم به تارِ موی حسن
منم که دم زده ام دم به دم ز مستیِ ناب
چه میشود که رسد بر لبم سبویِ حسن
نمیدهم به هزاران زمان هشیاری
شبی ببینم اگر خوابِ ماه روی حسن
به صور صبحِ نشورم اگر دمیده شود
ز خاک تیره برآیم به جستجوی حسن
برای هرکه به دنبال آیت حق است
عیان صفات خدا شد ز خلق و خوی حسن
اگر صفات خدا در وجود اوست چرا
نماز عشق نخواند کسی به سوی حسن
- سه شنبه
- 16
- مهر
- 1398
- ساعت
- 14:5
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسنعلی بالایی
ارسال دیدگاه