• سه شنبه 4 دی 03


مقتل امام حسین حوادث شام تقاضای مرد شامی -(یکی از مردهای اهل شام نگاهش به فاطمه دختر علی افتاد و از یزید خواست فاطمه را به عنوان هدیه به او ببخشد تا کنیزی او را کند.)

796

یکی از مردهای اهل شام نگاهش به فاطمه دختر علی افتاد و از یزید خواست فاطمه را به عنوان هدیه به او ببخشد تا کنیزی او را کند.

فاطمه پریشان گشت و دست به دامن بانو زینب شد،و گفت:"من چگونه کنیز و خدمتکار شوم؟!".
حضرت زینب فرمود:"نگران نباش!هیچ گاه چنین اتفاقی برایت نخواهد افتاد".

یزید گفت:من اگر بخواهم می توانم این کار را بکنم.
حضرت فرمود:"اگر این کار را بکنی از دین ما خارج شده ای و دیگر مسلمان نیستی".
یزید گفت:آن که از دین خارج شد پدر و برادرت بودند.
حضرت فرمود:"خود تو_البته اگر مسلمان باشی_و پدرت به وسیله دین خدا و دین جدّ و برادر و پدر من هدایت شدید".
یزید گفت:دروغ می گویی ای دشمن خدا!.

بانو زینب دل آزرده شده و فرمود:"تو اکنون((در ظاهر))بر ما تسلّط داری و از این فرصت استفاده می کنی و هر چه می خواهی به ما می گویی".
مرد شامی دوباره تقاضای خود را تکرار کرد اما این بار یزید او را با ناراحتی از نزد خود راند و گفت:برو و بمیر!.

مقتل مقرم،ص۴۱۸
کامل ابن اثیر،ج۴،ص۳۵
تاریخ طبری،ج۶،ص۲۶۵
مقتل خوارزمی،ج۲،ص۶۲

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 11:12
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران