• سه شنبه 15 آبان 03

 قاسم نعمتی

شعر امام حسن(ع) -(پسر فاطمه ام غصه بود بنیادم)

755
3

پسر فاطمه ام غصه بود بنیادم
سند غربت من این حرم آبادم

خاک فرش حرم و گنبد من تکهٔ سنگ
صحن من پر شده از غربت مادر زادم

عزت عالمیان بسته به یک موی من است
کی مذلِّ عربم؟ کشته این بیدادم

شاه بی لشگرم و غربت من تا به کجاست...
زهر با سوز تمام آمده بر امدادم

هر چه خوردم ز خودی خوردم و از زخم زبان
تا که جدم ز جنان کرد ز غم آزادم*

هر زمین خورده مرا یاری خود می خواند
چون که در یاری افتاده ز پا استادم

هر دم از کوچه گذشتم بدنم درد گرفت
سجده بر خاک به مظلومه سلامی دادم

گر چه شد حائل ضربه سه حجاب صورت
خون دیوار در آورده چنان فریادم

یک تنه جمع نمودم بدنش از کوچه
صحنه بردن مادر نرود از یادم

عایشه تیر به تابوت زد و خنده کنان
گفت از داغ دل فاطمه دیگر شادم

  • شنبه
  • 20
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 17:44
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران