• پنج شنبه 1 آذر 03

 محسن صرامی

شعر امام باقر(ع) -(عمري فقط چشم ترش آمد به يادت)

994

عمري فقط چشم ترش آمد به يادت
در تشنگي آب آورش آمد به يادت

وقتي جوانت پيش چشمت راه ميرفت
آري وداع اكبرش آمد به يادت

پس از گلويت آب خوش پائين نرفته
با ديدن آب،اصغرش آمد به يادت

قطعأ صداي پاي هر اسبي كه آمد
سم ستور و پيكرش آمد به يادت

با ديدن هر سارباني در سفرها
انگشت با انگشترش آمد به يادت

وقتي كسي نان در تنور خانه ميپخت
راس پر از خاكسترش آمد به يادت

هر روز هنگام غذا خوردن يقينأ
ضعف رقيه دخترش آمد به يادت

اين لحظه ي آخر كه اطرافت شلوغ است
شاه و وداع آخرش آمد به يادت

كردي وصيت در منا روضه بگيرند
از بسكه اشك خواهرش آمد به يادت

  • یکشنبه
  • 21
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 18:44
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران