آینه بودی، ترک برداشتی، تنها شدی
مو سفید از ماجرای غربت طاها شدی
شانه هایت بید لرزان می شد از غم های تو
قطره قطره پای روضه بی امان دریا شدی
خانه ات دیده هجوم نیمه شب ها را به خویش
بارها بی حرمت یک عده بی پروا شدی
کینه ی هیزم که زد بر خانه ات آتش دو بار
هم علی با دست بسته، پشت در زهرا شدی
شد به دور گردنت دستار سر، زنجیر تو
در مدینه کوفه گرد دیده ی دنیا شدی
با لطافت از روی نازک تر از گل گفته ای
پایه ریز روضه ی انسیه الحورا شدی
در پی مرکب دویدی بارها خوردی زمین
ذکر زهرا داشتی هر بار، کز جا پا شدی
کربلایی بوده قلبت، کل ارض کربلا
کل یوما را شما هر روزه عاشورا شدی
پیکرت گر چه نشد فقطعوه و بالسیوف
در منای هر مصیبت اربااربا ها شدی
- دوشنبه
- 22
- مهر
- 1398
- ساعت
- 18:20
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
رسول رشیدی راد
ارسال دیدگاه