• دوشنبه 3 دی 03


زبانحال حضرت رقیه (س) -(خواهم درآغوشت کِشم پیوسته چون جان ای پدر )

696

خواهم درآغوشت کِشم پیوسته چون جان ای پدر 
بنشینم و بنشانمت بر روی دامان ای پدر 
چون گُل تورا بُویم همی گَرد از رُخت شُویم همی 
با تو سخن گویم همی از درد هجران ای پدر 
تو ماه بر نی اندری آری ز مه زیباتری 
از عالَمی دل میبری با روی رخشان ای پدر 
تو کعبه ی جان منی مهر فروزان منی 
جانیّ و جانان منی در مُلک امکان ای پدر 
دیدم تو را جان یافتم جان چیست جانان یافتم 
گویی که سامان یافتم در این بیابان ای پدر 
گر چه شدم دور از تو من افکار و رنجور از تو من 
اینگونه مَهجور از تو من با آه و افغان ای پدر 
خنجر بُریده حنجرت ببریده شمر دون سرت 
در پیش روی خواهرت با کام عطشان ای پدر 
شام است یا شام وداع بنهادمش نام وداع 
دانم که فَرجام وداع خواهد شد آسان ای پدر 
من بی تو آخر چون کنم دل لُجّه ای ازخون کنم 
از دیدگان بیرون کنم مانند طوفان ای پدر 
یاری کند گر ذات حق از دیگران گیرم سَبق 
روپوش گیرم از طبق با دید اِمعان ای پدر 
دشمن گُمان برده که من هستم چو او درقید تن 
شدفاش با وجه حَسن آن راز پنهان ای پدر 
میخواست آن شیّاد دُون سازد مرا خوار و زبون 
برگشت برنَفسش کنون خواری و خَذلان ای پدر 
از جور چرخ اخضری وز مردم از حق بَری 
قسمت شده دربدری ما را بدینسان ای پدر 
گه میکشیدندم به خار گه میزنندم زار زار 
از کربلا تا شام تار بودم هراسان ای پدر 
نیلی ز سیلی شد رُخم طعن و شماتت پاسخم 
بنگر که دود آوخم رفته به کیوان ای پدر 
از شوق وصلت هر زمان دریای عزمم بی گُمان 
بوده بسان پَرنیان خار مُغیلان ای پدر 
دردا که از جور عَدو شُرب غمم شد در سَبو 
گشتم چنین زآن زشت خو سر درگریبان ای پدر 
دانم که با رنج گران آخر دهم یکباره جان 
باشم چو گنجی شایگان در کنج ویران ای پدر 
جانا مرا اینجا مَهِل ای مَه ز رُخسارت خَجِل 
با « رونقیِّ » صدق دل هستم نواخوان ای پدر 

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1398
  • ساعت
  • 14:38
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران