بسته ای چشمان خونین وترت راپیش من
باز کن پلک دوچشم اطهرت راپیش من
روی نی خواندی تو قرآن ، تا نمردم از غمت
باز کن لب های خونین وترت راپیش من
من تو را سالم به خواب خویش دیدم ای پدر
ازچه رو آورده اند امشب سرت راپیش من
تار می بینم تورا من گرچه با چشم کبود
از چه پاشیدند تار حنجرت راپیش من
چون که از ناقه فتادم تو به نی بودی ولی
خود فرستادی در آن شب مادرت راپیش من
بارها دیدم که دشمن تا بسوزاند مرا
می زند بر روی نی آب آورت راپیش من
خنده های حرمله آتش به جانم زد ، ولی
ساربان داده نشان انگشترت راپیش من
ازخدا کردم طلب زهرا بگوید ای حسین
درهمین امشب بیاور دخترت راپیش من
ای «وفایی» تا زنم امضا به اشعارت بیا
باز کن یک بار دیگر دفترت راپیش من
- پنج شنبه
- 25
- مهر
- 1398
- ساعت
- 12:42
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه