روز اربعین
شیعیان روز اربعین آمد
غم جانسوز شاه دین آمد
بهر دیدار با حسین شهید
زینبش زار ودل غمین آمد
تا رسیدش به قبر دلدارش
همچو برگ خزان زمین آمده
او ببویید خاک وبر سر ریخت
ناله اش از گلو حزین آمد
دور او از زنان وکودکها
ازیسار آمد ویمین آمد
باز یک خواهری زبان بگرفت
از دلش آه آتشین آمد
کی حسینی که زیر این خاکی
خیز وبین خواهرت چنین آمد
مو سپید آمد وخمیده کمر
با رخی پیر وپر زچین آمد
خواهرت از اسارت قومی
بی وفا،طعنه زن،لعین آمد
تا که وارد شدم به کرببلا
یادم آن روز آخرین آمد
یادم آمد چگونه پیکر تو
از روی مرکبت زمین آمد
یادم آمد که خنجر کندی
بر حسینم گلو نشین آمد
یادم آمد تنی رها گشته
که سرش با من همنشین آمد
حال بنگر که زینبت زسفر
خسته، رنجور وبی معین آمد
دختری در خرابه جا مانده
عمه اش بین که شرمگین آمد
بعد یک اربعین سری بهر
وصل بر پیکری دفین آمد
دیگر از زندگانیم سیرم
بر من ایام واپسین آمد
آرزویم کنار تو مردن
کاش بینم مرا قرین آمد
شعر:اسماعیل تقوایی
- شنبه
- 27
- مهر
- 1398
- ساعت
- 16:12
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه