شد اربعین شاه دین
دلها پریشان است
زینب سیه پوشیده در
سوگ شهیدان است
.
یک قافله اشک وعزا در اربعین آمد
دخت علیَّ المرتضی با شور و شین آمد
تا که عزاداری کند بر شاه دین آمد
قامت کمان و دلکباب از داغ هجران است
.
.
از جور و کین شامیان صدها نشان دارد
از گردش چرخ فلک بر لب فغان دارد
قلب فکار و دیده ی گوهر فشان دارد
بر کاروان اربعین زینب نواخوان است
.
.
گوید که ای لب تشنه ی تنها لب دریا
تنها میان خون مخواب بر خاک این صحرا
برخیز و بین پژمرده اند در این سفر گلها
اما ز خون پیکرت اینجا گلستان است
.
.
ای پیکر بی سر بخوان قرآن بر این خواهر
تو خفته ای بیسر ولی من آمدم با سر
گویا که روی سینه ات خفته علی اصغر
ششگوشه گشته قبر تو چون عرش یزدان است
- سه شنبه
- 30
- مهر
- 1398
- ساعت
- 17:5
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حاج داود بیدق داری
ارسال دیدگاه