از آن زمان که دور زِ کرب و بَلا شدم
بر هر چه داغ و درد و بلا مُبتلا شدم
.
یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
عُمری است گوییا که من از تو جُدا شدم
.
یک اربعین گذشته و لب تشنه ام هنوز
گریان به یادِ کامِ تو صُبح و مَسا شدم
.
یک اربعین گذشته و نیلی شده رُخَم
چِهره کبود، همسفرِ نیزه ها شدم
.
من زینبم که چهره ی من فرق کرده است
حالا شبیهِ حضرتِ خیرُالنِّساء شدم
.
باید شبیهِ مادرمان هم شَوَم حسین
آخر سِپر برای زن و بچّه ها شدم!
.
گیسوی من سِفید شد و قامتم خَمید
بی کس اسیرِ مِحنتِ بی اِنتِها شدم
.
من روی ناقه ها و تو هم روی نیزه ها
مهمانِ بَزمِ کوفه و شامِ بَلا شدم
.
هر طور بود، باز کنارت رسیده ام
زائر به پاره پیکرِ در بوریا شدم
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1398
- ساعت
- 10:33
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه