من خیلی وقته که پَرَم
میسوزه و خون جگرم
قاتل من میخِ دره
نه زهر جعده همسرم
فرشته پر شکسته شد
علی(ع)کمر شکسته شد
شیشهی عمر من شکست
وقتی که در شکسته شد
دلم تو کوچه ها تپید
بند دلم دیگه برید
از اون دوشنبه،بعدظهر
همه موهام شده سپید
بای ذنب قتلت....
_
به زخم من نمک زدن
سیلی برا فدک زدن
چهل تا مرد بی حیا
مادرمو کتک زدن
اصلا نمیشه باورم
خدا چی اومد به سرم
جونم به لب رسید دیدم
سَد شده راه مادرم
سیلیِ بی بهونه رو
قدی که شد کمونه رو
دیدم تو کوچه مادرم
گُم کرده راه خونه رو
بای ذنب قتلت....
_
یه آه سردی تو گلوم
بغضمو کرده نا تموم
جلو چشامه با غلاف
به سمت ما آورد هجوم
قنفذ مارو میداد نشون
میزد مغیره بی امون
بهار عمر مادرم
تو ی مدینه شد خزون
جسارت میخ درو
اشکای بابام حیدرو(ع)
یادم نمیره بستنِ
دستای شیر خیبرو
بای ذنب قتلت....
- شنبه
- 4
- آبان
- 1398
- ساعت
- 9:38
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
بابک امامی
ارسال دیدگاه