بابا مدام در بر تو می زنم به سر
یا که مرو یا که مرا همرهت ببر
از سوز زهر سوختی و بستری شدی
تو سوختی و من شدم از غصه خونجگر 
بابا مرو که سخت دلم شور می زند
با رفتن تو بی کس و تنها شوم پدر
ای وای از غریبی و تنهایی علی
ای وای از فشار در و ضرب میخ در
من غصه ی خودم نخورم ای پدر،که من
بهر علی کنم همه دم سینه را سپر
ترسم ز محسن است بماند به زیر پا
ترسم که له شود بدن کوچک پسر
یک لحظه چشم بی رمق خود گشا به من
از کربلا و تنگی گودال ده خبر
در وقت احتضار سبک هست سینه ات
اما تن حسین شود معبر گذر
               ******
                 شائق 
       اللهم عجل لولیک الفرج
                    
- چهارشنبه
 - 8
 - آبان
 - 1398
 - ساعت
 - 13:48
 - نوشته شده توسط
 - هاشمی
 
- شاعر:
 - 
                            
محمود اسدی
 

                
                
                
                
                                
                                
                                
                                
                                
                                
    
    
    
    
                
                
ارسال دیدگاه