خواهر،از زهر جفا بال و پرم می سوزد
با تو آن قدر بگویم جگرم می سوزد
جگرم سوخت ولی از اثر زهر نبود
جگرم از غم مادر-پدرم می سوزد
لحظه ای هم نرود از نظرم آتش در
دائما فاطمه،پیش نظرم می سوزد
زینب از غم من اشک مریز و بنگر
وز غم کرب و بلا چشم ترم می سوزد
فکر گودالم و زانوی حرامی به کمر
خواهر از غصه ی آن تن،کمرم می سوزد
می کشد شمر سرش را به عقب از گیسو
من به یاد سر پاشیده،سرم می سوزد
********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج
- پنج شنبه
- 9
- آبان
- 1398
- ساعت
- 0:35
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه