• دوشنبه 3 دی 03

 محمود اسدی

(غزل)یاد مادر/ز سوز زهر شراری به حنجرش افتاد

566

ز سوز زهر شراری به حنجرش افتاد
نفس نفس زد و از پای آخرش افتاد

اگر چه سخت در آنجا به خویش می پیچید
ولی به حجره به در،دیده ی ترش افتاد

رضا به مثل حسین و جواد چون اکبر
حسین بود که در فکر اکبرش افتاد

به کوچه روی زمین می نشست و برمی خاست
زمین که خورد فقط یاد مادرش افتاد

همین که در وسط حجره فرش را برچید
به یاد قتلگه و جد اطهرش افتاد

چگونه خورد به حجره زمین نمی دانم
ولی حسین به گودال با سرش افتاد

اگر که غش کنم از این کلام کم باشد
نگاه هر چه حرامی به خواهرش افتاد

ز ابن سعد عقیله چقدر خواهش کرد
ببین به تنگی گودال پیکرش افتاد

تو را به جان عزیزت بگو سرش نبرند
که بین خیمه از این غصه دخترش افتاد
*******
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • پنج شنبه
  • 9
  • آبان
  • 1398
  • ساعت
  • 1:3
  • نوشته شده توسط
  • هاشمی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران