ذوالجناح آمده و بال و پرش خونین است
آنقدر غصه کشیده جگرش خونین است
از حرم شیون زنها همه جا را پر کرد
ناله ی وای غریبا همه جا را پر کرد
پسر فاطمه تنهاست میان اعداء
ثمر فاطمه تنهاست میان اعداء
تکیه بر نیزه ی غربت زده از بی حالی
ناگهان دوره شد و گشت به پا جنجالی
بین گودال پر از نیزه و تیر و تیغ است
روی یک جسم هزاران اثر شمشیر است
خواهرش بر سر خود می زند و می گرید
لطمه بر پیکر خود می زند و می گرید
شمر با چکمه رسیده است خدایا چه کنم
خنجر خویش کشیده است خدایا چه کنم
نیزه ای خورد به پهلوی حبیبم ای وای
گره افتاد به گیسوی حبیبم ای وای
هرکجا می نگری تیر و سنان افتاده
پیر مردی وسط معرکه ای جان داده
خواهری دل نگران خیره به گودال شده
عرش را ریخت به هم یک تن پامال شده...
حمیدرضا عباسی
- دوشنبه
- 20
- آبان
- 1398
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- امیر روشن ضمیر
- شاعر:
-
حمیدرضا عباسی
ارسال دیدگاه