كنگره عشق نيست منزل هر بوالهوس
طاير آن آشيان جان حسين است وبس
قله قاف وجود منزل عنقا بود
بر سر اين آشيان پر نگشايد مگس
پايه اوصاف او فوق اشارات ماست
رفعت اين پايه نيست افئده رادسترس
محفل ايجاد را اوست چراغ ابد
تا ابد از نور او مشعله ها مقتبس
گشت چو كرب و بلا عارج معراج عشق
روح امينش فشاند گرد ز سم فرس
او قفس تن شكست تا به قفس ماندگان
در پى او بشكنند قالب تن را قفس
كشته بسى ديده ام در هوسى داده جان
زنده چو او كس نديد كشته به ترك هوس
رفت و شد اندر پى اش قافله دل روان
ما پى اين كاروان شاد به بانگ جرس
اى شه با فر و نور، عرش مقام تو را
لامسه عقل ما، دم زند از لايمس
بحر ثناى تو را قبول نبى زورق است
جنبش ما اندر او جنبش خار است وخس
كشته غفلت بود هر كه تو را كشته خواند
اى دم جان پرورت زنده دلان رانفس
- چهارشنبه
- 12
- مهر
- 1391
- ساعت
- 12:16
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه