تویی که قبلۀ جان خاک آستانۀ توست
عفاف، پرده نشین حریم خانۀ توست
.
تو آن همای همایون عرش پروازی
که اوج قلۀ اسرار آشیانه توست
.
تو آن درخت برومند طور توحیدی
که نغمه ساز انا الله هر جوانۀ توست
.
تویی عقیلۀ عترت، تویی سلالۀ نور
که نقد عصمت حق، گوهر خزانۀ توست
.
تو زینبی، که خرد غرق لجه حیرت
ز قدر و منزلت روح بیکرانۀ توست
.
چنان به کوی وفا داد عاشقی دادی
که نقل مجلس لا هوتیان فسانۀ توست
.
تو شمع سوخته جانان آتشین نفسی
شرار خرمن کفر و ستم زبانۀ توست
.
چنان ز منطق شیوا به خصم طعنه زدی
که سرشکسته ز آزار تازیانۀ توست
.
یزید رفت و از او در جهان نماند اثر
نه شام، بلکه بهر کشوری نشانۀ توست
.
تو آن خطابه والا به نقل گفتی باز
که داستان غم مادر یگانۀ توست
.
هنوز چشم سماواتیان به دامن طف
بسوی نافله و گریه شبانۀ توست
.
نه داستان تو تنها حدیث عاشوراست
که از کران ازل تا ابد زمانۀ توست
.
پیام خون شهیدان عرصۀ تاریخ
رسالتی است که تا حر زیب شانۀ توست
.
طلوع کوکب رخشنده ات #مبارک باد
که رشک مهر فلک نور جاودانۀ توست
.
به نظره ای ز سر لطف «جذبه» را بنواز
که کیمیای نظر خاک آستانۀ توست
.
.
- پنج شنبه
- 5
- دی
- 1398
- ساعت
- 10:58
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمود شاهرخی
ارسال دیدگاه