اشکمو در میاره این روزا، جلو چشام سرتو گیج میره
قدمو خم کردین پدر دختر، نگو که این تقصیر تقدیره
شبای تاریکمو روشن کن، ببین علی از مدینه سیره
نذار بگن دختر پیغمبر ، جلو چشای علی میمره
نفس بکش نفس علی، مدینه شد قفس علی
نیگا بکن بی کسه علی ، فاطمه جان
نرو بمون کنار من، امید من بهار من
تو هستی ذوالفقار من فاطمه جان
(واااااای،دارم به لب زمزمه
وااااای شرمندتم فاطمه)
?⚫️⚫️⚫️?
بدی نکردم به کسی اما، دنیا چقد برم عذاب داره
کار گلم رسید به جایی که، حتی توی خونه هم حجاب داره
همسایه ها برو بیاهاشون،بوی کنایه و عتاب داره
میومدن با طعنه میگفتن، عیادت مریض ثواب داره
دریای خون شده چش من،رفتی و رفت آرامش من
محل بذار به خواهش من ، فاطمه جان
پرستوی لونه ی علی، بمون توی خونه ی علی
نلرزه تا شونه ی علی ،فاطمه جان
(واااااای،دارم به لب زمزمه
وااااای شرمندتم فاطمه)
?⚫️⚫️⚫️?
وقتی که تو خواب سفر دیدی ، خواب تو تعبیر شدنم داره
از زندگی سیر شدی زهرا جان، این زندگی سیر شدنم داره
محسنتو پشت در کشتن، به خدا این پیر شدنم داره
شوهرتو تنها گیر آوردن، بی کسی تحقیر شدنم داره
حرف دلم سکوت توئه، مقابلم تابوت توئه
قاتل من قنوت توئه، فاطمه جان
میشکنه غم کمر منو،خون میکنه جگر منو
پیر میکنه پسر منو ، فاطمه جان
(واااااای،دارم به لب زمزمه
وااااای شرمندتم فاطمه)
- پنج شنبه
- 12
- دی
- 1398
- ساعت
- 11:8
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مظاهر کثیری نژاد
ارسال دیدگاه