ای گل باغ آفرینش
انوار قلب اهل بینش
بابا گل بهارت آمد
دختر بی قرارت آمد
با درد و غم کنارت آمد
واغربتا آه و واویلا(۳)
از داغ تو خون شد دل من
شرر زده بر حاصل من
در گرد هم دشمن نشستند
بیعت با علی شکستند
دستان تو از کینه بستند
واغربتا آه و واویلا
دشمن تو دل من آزرد
هیزم در خانه ام آورد
نبودی بابا وحشیانه
پیش علی چه بی بهانه
آتش زدند بر درب خانه
واغربتا آه و واویلا
دختر تو در خطر افتاد
فاطمه ات پشت در افتاد
بابا ز بسکه بد و پستند
از جوروکین در را شکستند
پهلوی زهرایت شکستند
واغربتا آه و واویلا
بابا بدیدم پشت آن در
غربت داماد تو حیدر
نبودی بابا ظالمانه
جای کمک درون خانه
مرا زدند با تازیانه
واغربتا آه و واویلا
گل من از شاخه جدا شد
محسن براه دین فدا شد
بابا عدومرا محک زد
زخم مرا هر دم نمک زد
پیش علی مرا کتک زد
واغربتا آه و واویلا
- پنج شنبه
- 12
- دی
- 1398
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا یعقوبیان
ارسال دیدگاه