یک پرستوی مهاجر از قفس با افتخار
پر کشید و باز هم ایرانمان شد داغدار
یاورِ مستضعفینِ خون جگر از دست رفت
بهترین فرماندۂ صلحِ بشر از دست رفت
مردی از نسل مسلمان، مثل سلمان مقتدر
رهبرِ بومهدی و زکزاکی و شیخُ النّمِر
با یتیمان مهربان و گرم و خوش رفتار بود
در دلِ میدان «أشدّاءُ عَلی الکفّار» بود
با شجاعت بی شکایت سال ها اندیشه کرد
با جهادش خون ِ صهیونیسم را در شیشه کرد
آن غروری که نشان از آیۂ «والفجر» داشت
حافظِ جان ولایت بود و قطعاً اجر داشت
یار و عمّارِ «ولی»! هرگز نبود از حزبِ باد
پای قران و تمام ِ آرمان ها ایستاد
داغِ سنگینی ست امّا پشت غم، خم میشود
دشمنش با #انتقام_سخت آدم میشود
کور خواندند و دلِ ما غرق در آرامش است
چون که دستاوردِ هر ریزش؛ هزاران رویش است
با دعایش هست محکم جبهۂ پیکارمان
غیرتی بود و أبالفضلی منش سردارمان
حفظِ ناموس علی(ع)شد بر دو دستش واگذار
ردّ پایش مانده دورِ زینبیه یادگار
لاذقیه، حُمص، رقّه وامدارش میشود
بوکمال و خان طومان بیقرارش میشود
داغِ سنگینی به خود دیده ست! گریه میکند
حشدُ شعبی چند روزی هست گریه میکند
رفت و من حس میکنم در سینه آهِ قدس را
اشک های حسرت آلودِ سپاهِ قدس را
لعنت و نفرین بر آن پهبادهایِ بی جهت
شد برای او شهادت آخرین مأموریت
شد مهیّا محتوایِ مرثیه خوانیِ ما
غرق ِ خون شد پیکرِ قاسم-سلیمانیِ ما
داشت در دل برحسین بن علی(ع)عشقی عمیق
وای از آن دست و از آن انگشترِ سرخِ عقیق
روی خاک افتاد و از غم خورد قلبمان ترَک
بر نگینش ذکر شد «یا لَیتنا کنّا معَک»
خورد ضربه بیهوا؛ مثلِ علمدارِ حسین(ع)
رفت تکّه تکّه و «بی سر» به دیدارِ حسین(ع)
رفت و دارد بعد از اینها غربتِ محزون تری...
فاطمیّه و محرّم هایِ بیت رهبری!
⏹
- دوشنبه
- 16
- دی
- 1398
- ساعت
- 11:13
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه