• دوشنبه 3 دی 03

 حسن لطفی

شهادت حضرت زهرا(س) -(دلِ شب شبی که حتی یه ستاره هم نداره)

1708

دلِ شب شبی که حتی   یه ستاره هم نداره
شبی که چشایِ خونِ   آسمون بارون می باره

شبی که پرستو ها هم   به چشا خوابی ندارن
شبی که ستاره ها هم   دیگه مهتابی ندارن

شبی که رازِ مگوئه   هق هقا تویِ گلوئه
اگه هم میاد صدایی  این صدای شستوشوئه 

توی سینه ها یه غوغاست  که چشا شبیهِ دریاست 
رویِ شونه هایِ دیوار  سر پهلوونی تنهاست

خون تویِ چشاش می لرزه   داره زانواش می لرزه 
دست کجا کشید که اینطور   داره بازواش می لرزه 

تو گلوش صدا گرفته   دست بچه ها گرفته 
واسه بردنِ عزیزش   با گُلاش عزا گرفته

تا اونو کفن می پیچید   عطرِ پیرهن می پیچید
گرچه آستین به دهانه   ناله ی حسن می پیچید

دختری داره میبینه  پری که آتیش سوزونده
نیمه شب باز می شه از هم   دری که آتیش سوزونده 

رویِ پیشونیا چینه   طفلی رو خاکا میشینه 
از خونی که بر زمینه   ردِ تابوت و می بینه

  • چهارشنبه
  • 18
  • دی
  • 1398
  • ساعت
  • 11:31
  • نوشته شده توسط
  • honar kade

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران