• سه شنبه 15 آبان 03

 داود تیموری

متن شعر زبانحال حضرت علی ع -(دلم از سوز هجر فاطمه سر داده آهش را)

789

دلم از سوز هجر فاطمه سر داده آهش را
بَرَد کِی خاطرم از یادطفل بیگناهش را
چرا از کینه ها بستند بین کوچه راهش را
علی آن لحظه داد از دست تنها تکیه گاهش را

دو دستم بسته بود و همسرم از من حمایت کرد
که جان خويش را قربانی راه ولایت کرد

به هر جا آتشی بینم به یاد خانه می افتم
به یاد شعله ی شمع و پر پروانه می افتم
به یاد دست گلچین و گل ریحانه می افتم
به یاد زینب و دست کبود و شانه می افتم

بیا زهرا که زینب از غم هجر تو میسوزد
دمادم بر در و دیوار خانه چشم میدوزد

بیا ای یاس نیلی گشته حیدر بی تو تنها شد
دل ویران نشین او اسیر موج غمها شد
تو رفتی و بدون تو بر او تاریک دنیا شد
پس از تو راز قلب مرتضی بر چاه افشا شد

شود کی تا بیایم سوی تو تا درد دل گویم
که شبها تربت پنهان تو با اشک میشویم

به تعجیل وفات خود پس از بابا دعا کردی
ز بعد کوچه رویت را نهان از من چرا کردی
به پیش چشم من دیوار را بر خود عصا کردی
جفا ای چرخ گردون بهر زهرا تا کجا کردی

به هجده سالگی کردی خزان باغ و بهارش را
که او میخواست در عالم نهان سازم مزارش را

در آنشب وقت غسل پیکرش دیدم رخ او را
کبود از کینه ها دیدم در آنجا دست و بازو را
میان قبر تا بگذاشتم آن احمدی خو را
به آغوشش کشید احمد گل بشکسته پهلو را

مگو عاصی که از پیغمبرش شرمنده بود آنجا
که زهرا از جهان میرفت و حیدر زنده بود آنجا

  • دوشنبه
  • 30
  • دی
  • 1398
  • ساعت
  • 13:47
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران