• دوشنبه 3 دی 03


به غربتِ این روزهایِ خانۂ مولانا علی(ع) نذرمصائب حضرت زهراسلام الله علیها -(سخت آزرده شد و وقتِ سفر درد کشید)

531
1

سخت آزرده شد و وقتِ سفر درد کشید
بسکه از دست قضا، دستِ قدَر درد کشید

تار میدید و شنیدم که حدودِ دو سه ماه
با همان چشم ِ ورم کرده و «تر» درد کشید

از همان لحظه که، گستاخیِ آتش گل کرد
جگرش سوخت و از داغِ پدر درد کشید

میخ با آتش و دیوار تبانی می کرد
بیهوا تا که لگد خورد به «در»! درد کشید

جانش آمد به لب و آنچه نباید می شد 
تا که شش ماهه پسر گشت سپر درد کشید

پشتِ در آیه ای از سورۂ کوثر جان داد
گفت «یافضّه خذیني» و کمردرد کشید

با همان دست که با آه می آمد بالا
دستمالی به سرش بست و چه سردرد کشید

در خودش ریخت غمش را همۂ روز، ولی...
شب چه بیتاب شد و تا به سحر درد کشید

به علی(ع) گفت عزیزم به خدا رفتنی ام
خودش از گفتنِ این حرف و خبر درد کشید

بارها دست به زانو زد و برخواست علی(ع)...
تا که تابوت بسازد چقدَر درد کشید!

  • سه شنبه
  • 1
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 11:25
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران