بی شکیب و بی قرارم
چه غمیه به این دل زارم
برا همدردی با مهدی
دلم و توی روضه میارم
میخوام امشب تا دم صبح
شبیه دل آقا ببارم 2
آه سردی تو گِلوشه
تو محاصرس عمری یه گوشه
دل اهل بیت اقا
شبیه سیر و سرکه می جوشه
داره مهدی غریبش
یه پیراهن مشکی میپوشه 2
شهر سامرا پر از مصیبت
میرسه دوباره بوی غربت
همه با بقیه الله امشب
بریم زیارت
بیست و هشت سالشه ولی دیگه پیره
توی منطقه ی نظامی اسیره
ایشالله پسرش میرسه یه روزی
انتقام آقای مارو می گیره
آه و واویلا4
دل پرپر توی لشکر
دیگه افتاده بین یه بستر
گاهی یادِ دل حیدر
گاهی میگه وای از غم مادر
که تو این روزا مدینه
شده غنچه ی شیش ماه پرپر2
سوز آتیش دودِ هیزم
امون از بی وفاییِ مردم
پا و ضربِ دست و شلاق
حیاط خونه غرقِ تلاطم حُرمت حیدر و مادر
با آتیش و با ضربه میشد گم2
با چشای پرازاشکش آقا
به یاد مادرشونه حالا
روضه میخونه برا عزیزش
میگه وا اُماه2
یه روزی تو مدینه هیزم آوردن
حق مادرم و پدرم و خوردن
تازیونه به دست مادر ما خورد
می کشیدن و بابامونو می بردن
آه و واویلا4
- سه شنبه
- 1
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 15:31
- نوشته شده توسط
- سید محمد حسینی
- شاعر:
-
محمد رضا طالبی
ارسال دیدگاه