یاسی که گلپرش میسوخت
پروانه پیکرش میسوخت
جلوی چشمای علی(ع)
بچه با مادرش میسوخت
چادر و معجرش میسوخت
فرشته هم پرش میسوخت
چطور بگم غیرتیا
زن جلو شوهرش میسوخت
بلا به جون در شدو
آتیش که شعله ور شدو
یا ابتاه گفت فاطمه(س)
دومی حمله ور شدو
بای ذنب قتلت....
_
شروع شد اصل ماجرا
از اون دوشنبهی سیاه
فاطمه(س)راه خونه رو
گم کرده بود تو کوچه ها
با لگدی که شر شدو
میخی که درد سر شدو
مابین اون دیوار و در
فاطمه(س)بی پسر شدو
تا حرمتش شکسته شد
از این زمونه خسته شد
ناموس مرتضی علی(ع)
راهش تو کوچه بسته شد
بای ذنب قتلت....
_
تو کوچه نصفه جون شدو
سرو علی(ع)کمون شدو
قنفذ رجز خوند آخرش
هر چی که خواست همون شدو
قنفذ تا که میداد نشون
میزد مغیره بی امون
بهار عمر فاطمه(س)
توی مدینه شد خزون
بغضمو کرده نا تموم
روضه ی مکشوف هجوم
غصب فدک برام شده
یه آه سردی تو گلوم
بای ذنب قتلت....
_
یاعلی(ع)
- چهارشنبه
- 2
- بهمن
- 1398
- ساعت
- 9:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
بابک امامی
ارسال دیدگاه