ز سوز غم پر پروانه مي سوخت
ز داغ لاله اي گلخانه مي سوخت
وجودش را شرر زد آشنائي
که از جورش دل بيگانه مي سوخت
بنوشيد آب از پيمانه ي زهر
دل پاکش از اين پيمانه مي سوخت
ز آواي جواد آن جان زهرا
نهال گلشن جانانه مي سوخت
ميان حجره بود و ناله مي کرد
به حال وي دلي آنجا نمي سوخت
- یکشنبه
- 16
- مهر
- 1391
- ساعت
- 4:15
- نوشته شده توسط
- مرتضی پارسائیان
ارسال دیدگاه