• سه شنبه 15 آبان 03

 عادل لاله چینی

مرثیه کوچه از زبان امام حسن علیه السّلام (دستم میان دست مادر بود آن روز)

1201

دستم میان دست مادر بود آن روز
در حسرتم خورشید خاور بود آن روز
اندر کنار او چنان دریای آرام
من شاد بودم، مادر من هم دل آرام
ناگاه مادر ایستاد و من کنارش
دیدم که یک مزدور گشته سد راهش
دیو آمد و مظلوم دید آنجا ملک را
می خواست تا بستاند از زهرا فدک را
 نعره‌کشید و آمد و من در مقابل
من حامی مادر شدم اما چه حاصل
دستش ز بالای سرم بگذشت، ای وای
یکمرتبه مادر سرش برگشت، ای وای
از ضرب سیلی، خورد بر دیوار و افتاد
شد گوش پاره! گوشوارش هم بیفتاد
تا صورتش را مادرم از خاک برداشت
داغ عظیمی را به روی سینه بگذاشت
قدِ خَمِ همچون هلالش را بدیدم
نیلوفری رویِ کبودش را بدیدم
مادر به دنبالم میان کوچه می گشت
من تازه فهمیدم چه خاکی بر...
شد اشک غم از هر دو چشم من روانه
گشتم عصای او ز کوچه تا به خانه
می گفت مادر آنچه را در کوچه دیدی
حیدر نفهمد، گوئیا چیزی ندیدی
(لاله) امیدش این بود تا در قیامت
زهرا کند با یک نگه او را شفاعت

  • شنبه
  • 5
  • بهمن
  • 1398
  • ساعت
  • 8:50
  • نوشته شده توسط
  • عادل لاله چینی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران